شهامت

ساخت وبلاگ
وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود،وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌ و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ...وقتی احساس‌ میكنیمبدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ استو رنج‌ها بیشتر از صبرمان ...وقتی امیدها ته‌ میكشدو انتظارها به‌ سر نمیرسد ...وقتی طاقتمان تمام‌ میشودو تحمل مان‌ هیچ ...آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریمو مطمئنیم‌ كه‌ توفقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیمو تو را میخوانیم ...آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ میكشیمتو را گریه ‌میكنیم ... و تو را نفس میكشیم ...وقتی تو جواب ‌میدهی،دانه ‌دانه‌ اشکهایمان ‌را پاك‌ میكنی ...و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان ‌برمیداری ...گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز میكنیو دل شكسته‌مان‌ را بند میزنی ...سنگینی ها را برمیداریو جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی ...بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند ...خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی،و دعاهایمان‌ را مستجاب ...آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی ؛قهرها را آشتی میدهیو سخت‌ها را آسانتلخ‌ها را شیرین میكنیو دردها را درمانناامیدی ها، همه امید میشوند و سیاهی‌ها سفیدسفید شهامت...ادامه مطلب
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 170 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

من خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم خدا گفت پس میخواهی با من گفتگو کنی؟ گفتم بلی: اگر وقت داشته باشید خدا لبخند زد فرمود وقت من ابدی است چه سوالی در ذهن داری که میخواهی بپرسی گفتم: اینکه چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟ خدا پاسخ داد اینکه آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند. عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را میخورند اینکه سلامتیشان را صرف بدست اوردن پول میکنند  و بعدپولشان را خرج حفظ سلامتیشان! اینکه با نگرانی نسبت به اینده، زمان حال فراموششان می شود. آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال! اینکه آنچنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد! و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند! خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم.                     بعد پرسیدم....... به عنوان خالق انسانها می خواهید آنها چه درس های از زندگی بیاموزند؟ خدا با لبخند پاسخ داد اینکه یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارای بیشتری دارد بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد. یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها وقت لازم خواهد بود تا آن شهامت...ادامه مطلب
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 200 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

روزی به رهی مرا گذر بودخوابیده به ره جناب خر بود   از خر تو نگو که چون گهر بود چون صاحب دانش و هنر بود   گفتم که جناب در چه حالی فرمود که وضع باشد عالی   گفتم که بیا خری رها کن آدم شو و بعد از این صفاکن   گفتا که برو مرا رها کن زخم تن خویش را دوا کن   خر صاحب عقل و هوش باشد دور از عمل وحوش باشد   نه ظلم به دیگری نمودیم نه اهل ریا و مکر بودیم   راضی چو به رزق خویش بودیم از سفرۀ کس نان نه ربودیم   دیدی تو خری کشد خری را؟ یا آنکه برد ز تن سری را؟   دیدی تو خری که کم فروشد ؟ یا بهر فریب خلق کوشد ؟   دیدی تو خری که رشوه خوار است؟ یا بر خر دیگری سوار است؟   دیدی تو خری شکسته پیمان؟ یا آنکه ز دیگری برد نان؟   دیدی تو خری حریف جوید؟ یا مرده و زنده باد گوید؟   دیدی تو خری که در زمانه؟ خرهای دیگر پیش روانه   یا آنکه خری ز روی تزویر خرهای دیگر کشد به زنجیر؟   هرگز تو شنیده ای که یک خر؟ با زور و فریب گشته سرور   خر دور ز قیل و قال باشد نارو زدنش محال باشد   خر معدن معرفت کمال است غیر از خریت ز خر محال است   تزویر و ریا و مکر و حیله منسوخ شدست در طویله   دیدم سخنش همه متین است فرمایش او همه یقین است   گفتم که ز آدمی سری تو هرچند به دید ما خری تو   بنشستم و آرزو نمودم بر خالق خویش رو نمودم   ای کاش که قانون خریت جاری بشود به هر ولایت شهامت...ادامه مطلب
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 169 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

... یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند... یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند... ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویولون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویولون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب شهامت...ادامه مطلب
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 168 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

این اولین باری بود که شوهرش به او خیانت می کند . او با گوش های خودش صدای یک زن را از داخل گوشی ، حین مکالمه با همسرش شنیده بود . باورش مشکل بود ، همه راههای ممکن را در ذهنش مرور کرد . اول طلاق ، ولی فکر اینکه با دو تا بچه به خانه پدر بد اخلاقش برگردد ، دیوانه اش می کرد .به فکرش رسید که موضوع را با مادرش در میان بگذرد ، ولی چون خانواده اش از ابتدا با این از...دواج مخالفت می کردن...د . منصرف شد . تصمیم گرفت ، خیلی صریح و رک به خود شوهرش همه چیز را بگوید ، ولی خوب فکر کرد که او خیلی راحت همه چیز را انکار خواهد کرد و چون دلیل قانع کننده ای ندارد ، شاید محکوم هم بشود . تصمیم نهایی این بود که به آن زن تلفن کند ، شاید او نمی دانست که مرد مورد علاقه اش ، زن و دو تا بچه دارد .تلفن به نام خودش بود این هم از زرنگی های زنانه اش به شمار می رفت . پرینت تلفن ها را خیلی راحت گرفت . ساعت و دقیقه ای که بوی خیانت به مشامش رسیده بود . هرگز از خاطرش محو نمی شد ، ساعت 4 و 25 دقیقه بعد از ظهر دوشنبه ! دستانش می لرزید ، اضطراب همه وجودش را فرا گرفته بود ، شماره ها را تک تک و به دقت می گرفت ، یکبار دیگر جملاتی را که از قبل آماده کرده بود در ذهنش مرور کرد . دو زنگ بیشتر نخورد ، تلفن وصل شد ،همان صدای زنانه آشنا گفت : « با سلام ، به شبکه تلفن بانک ... خوش آمدید شهامت...ادامه مطلب
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 185 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

روزگارا:
تو اگر سخت به من میگیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست
زندگی باید کرد...!

شهامت...
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 172 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

کامنتام نمیاددددددددددددددددددددد

سلام بر تمامی دوستان گلم به وبلاگ تک تکتون سر زدم و پیام گذاشتم که احتمالا بهتون نرسیده اینجا اعلام میکنم مقصر من نیستم  لطفا به بزرگی خودتون ببخشید  بالا ده تا کامنت برای هر کدمتون گذاشتم

[ پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۶ ] [ 10:49 ] [ همسفر ]

[ ]

شهامت...
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 166 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

خدایا اگر دوست بی ریش و تسبیح قبول میکنی من هم هستم شهامت...
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 182 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

دلم میسوزد وقتی می بینم توی شهرداری حقوق آنهایی که جدول حل می کنند  از آنهایی که جدول تمیز می کنند بیشتر است.


خدایا دوستانت چه قیافه های خاصی دارند
ریش 
تسبیح
سجاده با اسمت چه احترامی دارند 

خدایا اگر دوست بی ریش و تسبیح قبول میکنی ما هم هستیم

شهامت...
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 203 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18

سلامانتظاراتی که از یه زن هست از رنده چند کاره برده نمیشه! این همه سال توی خانواده، مدرسه، کوچه و خیابون به شما آموزش میدن، شعار میدن که زن کالا نیس، میلیاردها تومان در فعالیت های پرورشی خرج شد تا معنویات!!! رو تقویت کنیم.مادرامون به ما یاد دادن سنگین و باوقار باشیم و حتی از بازی های کودکانه و بپر بپر منع شدیم تا مبادا... حالا وارد جامعه ای شدیم که از ما چیزی رو میخواد که به هیچ وجه برای اون تربیت نشدیای کاش به جای تفتیش کیف و لباس دخترها در مدارس و جرم اصلاح صورت، یادمون میدادن که چطور آرایش کنیم!  ای کاش به جای گذراندن کلاس تست و کنکور ، کلاس آموزش عشوه گری و دلبری می رفتیم. تا بعدا انگ سرد مزاجی و خودخواهی نزنند. زن خوش اندام: پدر گرامی من از شما دلخورم! چرا منو تابستونا بجای کلاس ترتیل و احکام، به باشگاه و جیم نفرستادی؟ چرا بجای شهریه دانشگاه پول  پروتز سینه و باسن ندادی تا بعدا خدای ناکرده شوهرم بخاطر سینه کوچکم، به صیغه فکر نکنه؟؟؟ رقص زن: مادرم، شما چرا نذاشتی دستگاه ویدیو بخریم و فیلم رقص خردادیان ببینیم؟ چرا به جای کلاس خطاطی مرا به هنرستان رقص و موسیقی نفرستادی؟ مگر نمیدانستی آدم از شکم مادر رقاص زاده نمیشود و به سالها آموزش نیاز دارد؟ چرا فکر آینده ام را نکردی که شوهر آینده از من رقص می خواهد آن هم رقص جنسی!!!  پدر و مادر عزیزم، شما اشتباه کردید که مرا با کوهی از کتاب ها شهامت...ادامه مطلب
ما را در سایت شهامت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamsafar28 بازدید : 171 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 17:18